برد در شب تا نبيند بي نقاب
ماه نوراني تر از خود، آفتاب
برد در شب پيکري همرنگ شب
بعد از آن شب، نام شب، شد ننگ شب
گفتي: شنيده ام که سلامت نمي کنند
گفتم: مگو؛ جواب سلامم نمي دهند
آب! بسوزد دلت
خاک! شود خاک عزا بر سرت
باد! پريشان شوي
چشم! الهي که بباري فقط
پيش نگاه شما...
مادر خورشيد سوخت
ناموس کبريا و کف کوچه ها دريغ
در انتظار روضه ي آن دست و صورتيم...
کاش مهدي(عج) به جهان چهره هويدا ميکرد
گره از مشکل پيچيده ما وا ميکرد
کاش مي آمد و با آمدنش از ره مهر
قبر مخفي شده فاطمه (س) پيدا ميکرد
ياس را آيينه ها رو کرده اند
ياس را پيغمبران بو کرده اند
ياس بوي حوض کوثر ميدهد
بوي اخلاق پيمبر ميدهد
حضرت زهرا دلش از ياس بود
دانه هاي اشکش از الماس بود
.
.
.
از فاطمه اکتفا به نامش نکنيد
نشناخته توصيف مقامش نکنيد
هر کس در او محبت زهرا نيست
علامه اگر هست سلامش نکنيد
در خانه آه دارد علي
عشق پهلو شکسته داردعلي
آن پسر جان داد فداي مادرش
حسن حسين داغ مادر دارند ياعلي
يا علي رفتم بقيع اما چه سود
هرچه گشتم فاطمه(س) آنجا نبود
يا علي قبر پرستويت کجاست؟
آن گل صد برگ خوش بويت کجاست؟
هرچه باشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بي فاطمه (س) بي حاصل است
فاطمه (س) حلال صدها مشکل است
سبد سبد بياريد گلهاي نيلوفري رو
بيايد عزا بگيريم روزاي بي مادري رو
بگيد چاووش بخونه غم از دلا امون برده
بگيد حجله بيارند آخه مادر جوون مرده
پيغمبري که عمري غمخوار امتش بود
روي کبود زهرا (س) اجر نبوتش بود؟